گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۸

 

نازک اندامی که عالم تشنه آغوش اوست

سایه بالای او از سرکشی همدوش اوست

باده تلخی که ما را در سماع آورده است

نه خم افلاک در وجد و سماع از جوش اوست

زان گلاب تلخ کز رخساره گل می چکد

[...]

صائب تبریزی
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه

 

حریت پروردهٔ آغوش اوست

یعنی امروز امم از دوش اوست

اقبال لاهوری