گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳

 

اگر تو عاشق یاری به عشق دوست نکوست

به هر چه دیده گشائی چه حسن اوست نکوست

اگر به کعبه رَوی بی هوای یار بد است

وگر به میکده باشی به یاد دوست نکوست

جهان و صورت و معنی چو مغز باشد و پوست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

جان بتن از پی قربان ره دوست نکوست

مغز بادام چو بیرون شود از پوست نکوست

ادیب الممالک