گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۷

 

شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی

چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی

عشق جامه می‌دراند عقل بخیه می‌زند

هر دو را زهره بدرد چون تو دلدوزی کنی

خوش بسوزم همچو عود و نیست گردم همچو دود

[...]

مولانا
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۴

 

تا به کی چون آتش ای گل خانمانسوزی کنی

چشم نیکو را به خونریزی بدآموزی کنی

بخت آنم کو که چون شب با غمت خلوت کنم

همچو شمع آیی به بزم و مجلس افروزی کنی

چشم آن دارم که نابینا چو گردم در غمت

[...]

فیاض لاهیجی