گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ

 

چو شمعی ماندهام در سوز امشب

مگر شب را فرو شد روز امشب

عطار
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب

یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب

گر بمیرم بجز از شمع کسی نیست که او

بر من خسته بگرید ز سر سوز امشب

مرغ شب خوان که دم از پرده ی عشّاق زند

[...]

خواجوی کرمانی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶

 

ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب

شمع گو مشعله داری ز تو آموز امشب

شمع را تاب تو چون نیست از آن می‌سوزد

گو چو پروانه درین سوز همی‌سوز امشب

امشب از شمع رخت مجلس ما روشن شد

[...]

ابن حسام خوسفی
 

هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

شد ماه من آن شمع شب‌افروز امشب

گو چرخ و فلک ز رشک می‌سوز امشب

امشب نه شب وصل، شب قدر من‌ست

بهتر ز هزار روز نوروز امشب

هلالی جغتایی