گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در مدح

 

ای آفتاب مشرق دین کز فروغ صدق

روی تو همچو صبح، دم از نور می‌زند

نازم به همت تو که در خرقهٔ نمد

ساغر ز کاسهٔ سر فغفور می‌زند

جام تو از شراب تجلی لبالب است

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶۵

 

فال وصال او دل رنجور می‌زند

این شمع گشته بین که در سور می ‌زند

با شهپری که پرتو مهتاب برق اوست

شوقم صلا به انجمن طور می‌زند

در سینه عمرهاست که زندانی من است

[...]

صائب تبریزی