گنجور

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

عالمی پر ز شور می بینم

دلبری بس غیور می بینم

از سر کوی عشق عالم سوز

عقل را دور دور می بینم

ز آفتاب جمال او عالم

[...]

اسیری لاهیجی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۰

 

چراغ خود دگر در بزم او بی‌نور می‌بینم

بهشتی دارم اما دوزخی از دور می‌بینم

به خشم است آن مه از غیر و نشان تیر خوفم من

که در دستش کمان خشم را پرزور می‌بینم

نگه ناکردنش در غیر خرسندم چسان سازد

[...]

محتشم کاشانی