×
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸
دلبرا من از شراب عشق مخمورم هنوز
چون بوصلم وعده دادی از چه مهجورم هنوز
در ره عشقت که دارد راهزن بر چپ وراست
آنکه از پس بود پیش افتاد ومن دورم هنوز
ای حبیب من مدد فرما که اندر ره عدوست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۰
غوطه خوردم درشراب ناب و مخمورم هنوز
گم شدم درچشمه خورشید وبی نورم هنوز
گرچه شورمن جهانی را به شور آورده است
از نظرهاچون دهان یارمستورم هنوز
پاره شد زنجیر تاک از باده پرزورمن
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶
صد بیابان طی شد و از کاروان دورم هنوز
کشتی توفانی دریای پرشورم هنوز
بزم آخر گشت و دوران باده چندانی ندارد
شد تهی میخانه افلاک و مخمورم هنوز
پرتو خورشیدم و دارم هوای کوی دوست
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴
غرق دریای گنه کردند مغفورم هنوز
صد شکست از دار خوردم لیک منصورم هنوز
رفتم از دل ها ولیکن در زبان ها مانده ام
همچو عنقا گم شدم از چشم و مذکورم هنوز
با وجود آن که صبح صادق از من می دمد
[...]