×
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۸ - حکایت پیر همدانی که از پسر پرسید که هرگز ریش گاو بوده ای و سؤال پسر که ریش گاو کیست و جواب دادن پدر که آن کس که بامداد از خانه بدر آید گوید امروز گنجی یابم، پسر گفت ای پدر تا من بوده ام ریش گاو بوده ام
خویش را عمری آزمودستی
هیچگه ریش گاو بودستی
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۷
به دستم داده دستی، برده در خونم فرو، دستی
به چاک سینه دارد غمزه دستی، در رفو دستی
خوشا عهدی که با کوتاه دستان، لطفها بودش
حمایل داشتم در گردن آن تندخو دستی
کدامین دست، خالی داشتم تا سبحه گردانم؟
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
برد از دست دلها آورد چون پیش رو دستی
ندارد هیچ کس در بردن دلها چو او دستی
دل و جان نالد و بالد به مسجد شیخ و زاهد را
چو مالد ماه من بر ساعد از بهر وضو دستی
کسی کو شد چو من از دست یاری سینه چاک او را
[...]