گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

در هر زمین که سروی چون قد او برآید

شاید که نرگس و گل چون چشم و رو برآید

با خود به خاک اگر من تاری برم ز زلفش

نبود عجب که از گِل، گُل مشکبو برآید

در سینه تخم عشقش چون در زمین بیفتد

[...]

ناصر بخارایی