گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۴

 

نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو

از جنگ می‌ترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو

ماییم مست ایزدی زان باده‌های سرمدی

تو عاقلی و فاضلی دربند نام و ننگ شو

رفتیم سوی شاه دین با جامه‌های کاغذین

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۲

 

چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو

بگذار رعنایی ز سر بیزار از نیرنگ شو

یکرنگی ظاهر بود دارالامان عافیت

در حلقه دیوانگان زنهار بی فرهنگ شو

دل زود می گردد سیه زین طارم زنگارگون

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹

 

ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو

باید که من عشرت کنم گو ناصحم دلتنگ شو

مغزم برون آمد ز پوست افتادم اندر راه دوست

ای شوق رهبر شو مرا ای عشق پیش آهنگ شو

چون شوق رهبر باشدم از دوری منزل چه غم

[...]

فیض کاشانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۱

 

ای پرفشان‌ گرد نفس چندی شرار سنگ شو

ناقدردان راحتی بر خود زبان ننگ شو

جولان چه دارد در نظر غیر از تلاش درد سر

یک ره پس زانوی خم بنشین و عذر لنگ شو

فریاد کوس و کرنا می‌گویدت ‌کای بی‌حیا

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۷

 

عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو

چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو

بشکن به دل تا می توان، نیش زبان دشمنان

با این سبک مغزان که گفت ای خیره سر همسنگ شو؟

حزین لاهیجی