گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را

ز شیرینی به حلوا احتیاجی نیست جنگش را

به بال عاریت حاشا که تیرش سر فرود آرد

سبکدستی که پیکان بال و پر گردد خدنگش را

به حرف عاشق بیدل، که پردازد در آن محفل

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

فروغ بادهٔ لعلی برافروزد چو رنگش را

نقاب از پرنیان گل سزد حسن فرنگش را

نگاه نازپرورد تو بر کهسار اگر افتد

به چشم شوخی مژگان بود رگهای سنگش را

مشو غافل! زبان ناز هم فمیدنی دارد

[...]

جویای تبریزی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

نهفت شوخی بی پرده شور جنگش را

ز باده تندی این باده برد رنگش را

کدام آینه با روی او مقابل شد

که بی قراری جوهر نبرد زنگش را

چو غنچه جوش صفای تنش ز بالیدن

[...]

غالب دهلوی