گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۴

 

ای کرده تن و جان مرا مسکن غم

در باغ دلم شکفته شد سوسن غم

تا پای مرا کشید در دامن غم

غم دشمن من شده است و من دشمن غم

خاقانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

ای من ز تواندوخته صد خرمن غم

بر راه تو دل نشسته بر روزن غم

بی من تو کشان دامن شادی در پای

من بی تو کشیده پای در دامن غم

کمال‌الدین اسماعیل
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

گفتم روم از عشق تو در معدن غم

یاقوت روان گذارم اندر تن غم

خود خرمن عمر کنون از غم تو

در خوشه همین نهان کند خرمن غم

میرداماد