×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۸
سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب
این شرر چون دیده ماهی بود روشن در آب
نیست امید رهایی زین سپهر آبگون
حلقه دام است اگر پیدا شود روزن در آب
چون حباب از سر دهد سامان کلاه خویش را
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵
پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب
گشت از هر موج شمع حسرتی روشن درآب
صافدل را شرم تعلیم خموشی میکند
ناید ازموج گهر جز لب به هم بستن درآب
در محیطعمرجان را رهزنی جزجسم نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶
سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب
فلس ماهی دیدهٔ آهوکند خرمن در آب
هر نگه در دیدهٔ من نالهاست اما چه سود
حلقهٔ زنجیر نومید است از شیون درآب
کی توانم در دل سنگین خوبان جاکنم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
مینماید بر لب جو عکس ماه من در آب
میتوان از ماه تا ماهی همه بودن در آب
نیست سودی سفله را از صحبت روشندلان
سخت رسر، میشود آید اگر آهن در آب!
گفت زاهد خویش را در خواب دیدم در برش
[...]