گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

مفتون چشم کم نگه پر فتنه‌ات شوم

مجنون آهوانه نگه کردنت شوم

از صد قدم به ناوکی انداختی مرا

قربان دست و بازوی صید افکنت شوم

دامان سعی بر زده‌ای در هلاک من

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

کو دل که محو نرگس جادو فنت شوم

مستغرق نظاره مرد افکنت شوم

چون گشته‌ای به دشمن ناموس خویش دوست

اینست دوستی، به که چنان دشمنت شوم

از غیرتم برین که به من نیز این چنین

[...]

محتشم کاشانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۱

 

ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم

قربان نرم نرم سخن کردنت شوم

پامال نرگس سیه رهزنت شوم

مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم

سیدای نسفی