×
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
دلم خون کرد و آتش در من انداخت
ز صحن گلشنم در گلخن انداخت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت
خوبان جهان را همه از چشم من انداخت
آن نرگس مستانه چو بر گل نظر افکند
خون در جگر لاله خونین کفن انداخت
آزاده برآمد ز غم باد خزان سرو
[...]
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رسیدن رسولان قیصر به زمین بوس شاه مصر کشور و حرف ناامیدی شنیدن و پا از سر بزم خسروی کشیدن و مقدمهٔ جدال و آغاز قتال
به ماتم کوس طرح شیون انداخت
سنان شال سیه در گردن انداخت