گنجور

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه

 

دلم خون کرد و آتش در من انداخت

ز صحن گلشنم در گلخن انداخت

عطار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت

خوبان جهان را همه از چشم من انداخت

آن نرگس مستانه چو بر گل نظر افکند

خون در جگر لاله خونین کفن انداخت

آزاده برآمد ز غم باد خزان سرو

[...]

اهلی شیرازی