گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۲۵

 

درد تو در سینه دارم دم نمی‌یارم زدن

آه کز درد تو آهی هم نمی‌یارم زدن

هر سحر تا شب ز زانو سر نمی‌یارم گرفت

دیده شب‌ها تا سحر بر هم نمی‌یارم زدن

جانم آمد بر لب، امّا لب نمی‌یارم گشود

[...]

جلال عضد
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰

 

در جگر سوز تو دارم، دم نمی‌یارم زدن

آه، آهی بر سر آن هم نمی‌یارم زدن

همدم من آه سرد است، از غم عشقت ولی

ناله از درد تو با همدم نمی‌یارم زدن

هر شب از شمع جمالت تا ابد پروانه‌وار

[...]

ناصر بخارایی