گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۲ - مدح علاء الدوله مسعود

 

گر چون تو به چینستان ای بت صنمستی

پشت شمنان خدمت او را بخمستی

آزادی اگر بنده بدی ار ز تو امروز

والله که همسنگ تو زر و درمستی

در خوبی اگر دعوی میری بکنی تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

بلبل عشق از سرِ مستی

با گل اندر میان نهد مستی

حمیدالدین بلخی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

در بستن تمثال تو حیرت رقمستی

بینش که به پرگار گشایی علمستی

غم را به تنومندی سهراب گرفتم

خود موج می از دشنه رستم چه کمستی؟

بیداد بود یکسره هشتن به کمر بر

[...]

غالب دهلوی