گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۵

 

دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین

همچو شمع کشته خواباندم علم در استین

با همه الفت چو موج از یکدگر پهلو تهی‌ست

عالمی زین بحر جوشیده‌ست رم در استین

باطن این خلق کافر‌کیش با ظاهر مسنج

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۶

 

گرگدا دست طمع دزدد ز هم در آستین

می‌کشد خشکی کف اهل کرم در آستین

در قمار زندگی یا رب چه باید باختن

چون حبابم از نفس نقد عدم در آستین

برگ و ساز بی‌بری غیر از ندامت هیچ‌ نیست

[...]

بیدل دهلوی