گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

باشد از من باز کمتر غم جدا

غم نشد زین خسته دل یکدم جدا

آب چشمم را نیارد کرد عقل

در هوای عارضش از دم جدا

بی رخ جانپرورش دارم دلی

[...]

ابن یمین
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷

 

با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا

هر که از خود شد جدا شد از غمِ عالم جدا

نان جو خور در بهشتِ جاودان پاینده باش

کز بهشت از خوردنِ گندم شده‌ست آدم جدا

تا تو را چون گل در این گلزار باشد خرده‌ای

[...]

صائب تبریزی