گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴۳

 

دل بی طالع ما دلربای غافلی دارد

وگرنه بلبل از هر غنچه ای روی دلی دارد

منم کز خاکساریها ندارم بهره ای، ورنه

به حاصل می رسد هر کس زمین قابلی دارد

مروت نیست گوش نازک گل را خراشیدن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴۵

 

صراحیی که دم صبح قلقلی دارد

چو بلبلی است که مد نظر گلی دارد

زبان شانه ز وصفش به یکدیگر پیچید

کجا بهشت چو آن زلف سنبلی دارد؟

سرم ز شعله سودا چو دود می نگرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴۶

 

به سینه هرکه تمنای نوگلی دارد

ز هر الف به نظر شاخ سنبلی دارد

عزیمت تو فتاده است در توکل سست

وگرنه بحر ز هر موجه ای پلی دارد

منم که روزی من پشت دست افسوس است

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۷

 

زبان ناصح اگر زهر قاتلی دارد

جنون کامل ما دست قابلی دارد

ز دیر و صومعه پیش از اراده می گذریم

وجود ناقص ما شوق کاملی دارد

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۲

 

عالم گرفتاری‌، خوش تسلسلی دارد

جوش نالهٔ زنجیر، باغ سنبلی دارد

همچو کوزهٔ دولاب هر چه زیر گردون است

یا ترقی آهنگ است یا تنزلی دارد

پرفشانی عشق است رنگ و بوی این‌گلشن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۳

 

نه مفصل نه مجملی دارد

ما و من حرف مهملی دارد

اوج اقبال نه فلک دیدیم

سیر یک پشت پا تلی دارد

زبر چرخ از امل بریدن نیست

[...]

بیدل دهلوی