گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۶

 

معانی اهل صورت را به گرد دل نمی گردد

به منزل، چون مصور شد، ملک داخل نمی گردد

نبرد از مغز زاهد باده گلرنگ خشکی را

به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد

نگاه بی غرض با حسن در یک پیرهن باشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۷

 

نه از رحم است اگر نخجیر من بسمل نمی گردد

به خون من زبان خنجر قاتل نمی گردد

مرا نتوان به ناز و سر گرانی صید خود کردن

نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمی گردد

غبار خاطر خلوت سرای او چرا گردم؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۹

 

غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد

که از گرد یتیمی آب گوهر گل نمی گردد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۰

 

به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد

به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

میان خلق، با خلق آشنا کامل نمی‌گردد

که در دریاست آب گوهر و داخل نمی‌گردد

کدورت از تری‌های عدو باشد ز خامی‌ها

سفال از پختگی در آب هرگز گل نمی‌گردد

نمی‌داند که مال از بذل کردن می‌شود افزون

[...]

واعظ قزوینی