گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵

 

یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته

یاسمن را باغبان بر پای سنبل ریخته

از لطافت گشته عنبر بیز و مشک افشان هوا

یا صبا گرد از خم آن زلف و کاکل ریخته

تاب کاکل داده و افکنده سنبل را به تاب

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

جلوهٔ آن حور پیکر خونم از دل ریخته

بندهٔ آن صانعم کان پیکر از گل ریخته

مهر لیلی بین که اشگش بر سر راه وداع

همچو باران بر سر مجنون ز محمل ریخته

ترک خونریزی مسافر گشته کز دنبال او

[...]

محتشم کاشانی