گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۶

 

مرا زعشق تو باریست بر دل افتاده

مرا زشوق تو کاریست مشکل افتاده

ندیده دیده من تاب آفتاب رخت

ولی حرارت مهر تو در دل افتاده

درین رهی که گذر نیست رخش رستم را

[...]

سیف فرغانی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۴۵ - فرقه‌بازی و جهالت!

 

ز بس به زلفِ تو دل بر سرِ دل افتاده

گذارِ شانه بر آن طُرّه مشکل افتاده

ز فرقه‌بازیِ اَحزابِ دل در آن سرِ زلف

چه کشمکش که میانِ من و دل افتاده

دلم بسوخت که بر صورتِ تو خالِ سیاه

[...]

عارف قزوینی