گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۳

 

در گلستان محبت سایه گل آتش است

آبروی اشک خون آلود بلبل آتش است

سوختیم از بی نیازی خرمن صد آرزو

در کف ما برق شمشیر توکل آتش است

حیرت نظاره شوخی حجاب دیده شد

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

بی تو در گلشن مرا فریاد بلبل آتش است

گربه گل اخگر است و خنده گل آتش است

نشکند از سایه گردون کسی را تشنگی

می نماید آب اما زیر این پل آتش است

برق در دنبال دارد آه من ای باغبان

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷

 

آنچه‌در بال‌طلب رقص است‌، در دل آتش است

همچو شمع اینجا زسرتا پای بسمل‌آتش است

از عدم دوری‌، جهانی را به داغ وهم سوخت

محو دریا باش‌، ای‌گوهر! که ساحل آتش است

یک قلم چون تخم اشک شمع آفت مایه‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode