×
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۶
چون گره جا در خم آن زلف دلکش کردهایم
پای خود پیچیده در دامن، فروکش کردهایم
میکند از دلگشایی گریهٔ ما کار می
ما به آتش آب را چون شیشه روکش کردهایم
کار ارباب صفا برعکس چون آیینه است
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
تا که در ساغر شراب صاف بیغش کردهایم
بر سر غم خاک از آن آب چو آتش کردهایم
قدر ما در میکشی میْخوارگان دانند و بس
چون به عمری خدمت رندان میْکش کردهایم
سعی و کوشش چون اثر در سرنوشت ما نداشت
[...]