×
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴
تا از بر من تو دوست دور افتادی
جان و دل من دور فتاد از شادی
بستی کمر هجر و بد و بیدادی
تا خون دلم ز دیدگان بگشادی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۶ - حکایت در عدل و سیاست و جود پادشاه
دست انصاف تا تو بگشادی
این جهان بست کلّهٔ شادی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۲ - در آگاهی دادن دل در عین منزل و او از آن عاشق بودن فرماید
هر آن کو پای غم او را بشادی
ز غم افتاد اندر سوی شادی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴۰
ای ساقی از آن باده که اول دادی
رطلی دو درانداز و بیفزا شادی
یا چاشنیی از آن نبایست نمود
یا مست و خراب کن چو سر بگشادی
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم از زبان معشوق به عاشق
چو باغ وصل را در برگشادی
جهان اندر جهان عیشست و شادی
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱ - مسمط در ستایش پروردگار
لایق هر کس هر آنچه دیده وادادی
بر رخ هر کس دری ز لطف گشادی
اول و آخر به جز تو نیست مرادی
گر به تمنا نمیرسیم و تو شادی