گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵

 

گردم بهوا رفت چه گلگون فرسست این

خون می کند و می رود آیا چه کسست این

بر دیده ی ما منتظران رخش مکن گرم

آهسته رو ای ترک نه رود ارسست این

هر صبح فروزان تری از آه اسیران

[...]

بابافغانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

رشک سخنم چیست؟ نه شهد هوس ست این

تلخابه سر جوش گداز نفس ست این

ای ناله جگر در شکن دام میفشان

سرمایه آرایش چاک قفس ست این

مستم، به کنارم خز و تن زن که درین وقت

[...]

غالب دهلوی