گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

دل را همه آن ز دست برخیزد

کانگه که ز پا نشست برخیزد

از هجر تو دل درآمدست از پای

تا خود بکدام دست برخیزد

کس با تو شبی ز پای ننشیند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹۸

 

چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد

خروش و ناله ز اهل نشست برخیزد

خیال باده ی صافی ز سر برون کردن

کجا ز دست من می پرست برخیزد

چنین که شمع سر افشاند و از قدم ننشست

[...]

خواجوی کرمانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۶۰

 

هر که با رند مست بنشیند

لاجرم رند مست برخیزد

دیگران از شکست بنشینند

زلف او از شکست بر خیزد

هر که با بنگیان نشیند او

[...]

شاه نعمت‌الله ولی