صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۸
حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
چهره خورشید را روشنگری در کار نیست
آتش از خود می دهد بیرون سپند شوخ ما
این سبکسیر فنا را مجمری در کار نیست
قطره آبی به هم پیچد بساط خواب را
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹
بزم ارباب ریا را ساغری در کار نیست
زاهدان خشک را چشم تری در کار نیست
از گرانجانی است گر زاهد نشد محتاج می
تیغهٔ کهسار را روشنگری در کار نیست
هست چون بحر توکل سیرگه درویش را
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۴
در طریق رفتن از خود رهبری درکار نیست
وحشت نظاره را بال وپری درکارنیست
کشتی تدبیر ما توفانی حکم قضاست
جز دم تسلیم اینجا لنگری درکار نیست
هر سر مو بهر غفلتپیشه بالین پر است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵
مستعرفان را شراب دیگری درکار نیست
جز طواف خویش دور ساغری درکار نیست
سعی پروازت چو بوی گل گر از خود رفتن است
تا شکست رنگ باشد شهپری در کار نیست
سوختن چون شمع اوج پایهٔ اقبال ماست
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
در طریق عشق کس را رهبری در کار نیست
خانه آیینه را بام و دری در کار نیست
میکشد قلاب جذب عشق سویت دم به دم
بسمل شوق توام بال و پری در کار نیست
کی بود شیرازه در جزو کتاب عاشقان؟!
[...]