گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

یک نفس بی یاد جانان برنمی‌آید مرا

ساعتی بی شور و مستی سرنمی‌آید مرا

سر به ‌سر گشتم جهان را خشک و تر دیدم بسی

جز جمال او به چشمم تر نمی‌آید مرا

هم محبت جان ستاند، هم محبت جان دهد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

آفتاب وصل جانان بر‌نمی‌آید مرا

وین شب تاریک هجران سرنمی‌آید مرا

دل همی‌خواهد که جان در پایش افشانم ولی

یک‌نفس آن بی‌وفا بر سر نمی‌آید مرا

طالع شوریده بین کان مایهٔ شوریدگی

[...]

فیض کاشانی