گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۱

 

به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن

به این عنبر دو عالم را معطر می توان کردن

به خون خوردن اگر قانع شوی از نعمت الوان

چه خونها در دل این چرخ اخضر می توان کردن

تو از بیم حساب امروز خود را می کنی فردا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۲

 

ز درد و داغ دل را نیک محضر می توان کردن

به چاکی ینه را صحرای محشر می توان کردن

ز غفلت روی دست فربهی خوردم، ندانستم

که حصن عافیت پهلوی لاغر می توان کردن

صنوبروار اگر از میوه شیرین تهیدستی

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۵

 

چه خواهد شد دو روزی جور کمتر می‌توان کردن

دو روزی با اسیران بلا سر می‌توان کردن

سرت گردم به رسم امتحان لطفی زیان می‌کن

اگر بهتر شود یک داغ دیگر می‌توان کردن

بگو قاصد از آن لب هر چه هم نشنیده‌ای با من

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۱

 

مصفا سینه را چون مهر انور می توان کردن

به همت مشت خاک خویش را زر می توان کردن

جفاهای تو را طغرای دفتر می توان کردن

ز بیداد تو با دل شکوه یی سر می توان کردن

سیدای نسفی