×
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
موسم کسب هوا شد که دگر مهتاب است
دور افکن کله ای شمع ز سر، مهتاب است
مژه چون خامه ی نقاش طلاکار امشب
هر طرف جلوه کند، تا به کمر مهتاب است
عالم از نور تجلی ست چراغان امشب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۹
صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است
شمع بالین من خسته تب گرم من است
شربت سرد من تشنه جگر مهتاب است
شمع روشن گهران روشنی از هم گیرد
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
مه روی تو که آرایش هر مهتاب است
شب آیینه از آن تا به سحر مهتاب است
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
حسن محجوب ز نظّاره خطرها دارد
پردة شرم کتانست و نظر مهتاب است
یارب از قوّت بازوی که پرتو دارد؟
برق این تیشه که در کوه و کمر مهتاب است
غیر امّید زیان سود ندارد فیّاض
[...]