×
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
ای موی سپید هیچ آزرمت نیست؟
بر من بجز از تاختن گرمت نیست؟
بر فرق سرم بیشتر از سی و دو سال
بنشستی و از هیچ کسی شرمت نیست؟
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۳۴
دوش آمد و گفت: هیچ آزرمت نیست
در عشق دمِ سرد و دلِ گرمت نیست
گفتم: «برهان مرا ز من، ای همه تو!»
گفتا که کیی تو، خویش را شرمت نیست
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۶
گیرم که به مهر ما دل گرمت نیست
یا خود به مثل وفا و آزرمت نیست
آخر چو ز روی من نمی داری شرم
باری ز حق صحبت من شرمت نیست
اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۴ - در بیان علومی که همراه نفس شوند
طاقت هیچ سرد و گرمت نیست
به فلک میروی و شرمت نیست