گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۱

 

در سفر هوای تو بی‌خبرم به جان تو

نیک مبارک آمده‌ست این سفرم به جان تو

لعل قبا سمر شدی چونک در آن کمر شدی

کشته زار در میان زان کمرم به جان تو

همچو قمر برآمدی بر قمران سر آمدی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۶

 

سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو

وز می نو که داده‌ای جان نبرم به جان تو

زخم گران همی‌کشم زخم بزن که من خوشم

گرچه درون آتشم جمله زرم به جان تو

هر نفسی که آن رسد کار دلم به جان رسد

[...]

مولانا