گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹

 

تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی؟ 

تا کی ای نالهٔ زار از جگرم برخیزی؟ 

تا کی ای چشمهٔ سیماب که در چشم منی

از غَمِ دوست به روی چو زَرَم برخیزی؟ 

یک زمان دیدهٔ من ره به سوی خواب برد

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰

 

چو شود کز سر جرمم به کرم برخیزی

وز گناهی که از آن در خطرم برخیزی

هست خلق تو کریم از تو سزا آن باشد

کز سر زلت عاشق به کرم برخیزی

دی مرا گفتی اگر با تو نظر دیر کنم

[...]

سیف فرغانی