×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۴
سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش
دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش
ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد
زهی خدا که کند مرگ را پیمبر عیش
به نام عیش بریدند ناف هستی ما
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۵ - بزمآرایی شاه و نظر کردن گدا
شاه ساغر گرفته از سر عیش
و آن گدا را شکسته ساغر عیش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۴
مخور چو لاله و گل، روی دست ساغر عیش
که در رکاب نسیم فناست دفتر عیش
ستاره سحری و چراغ صبحدم است
به چشم وقت شناسان فروغ اختر عیش
مده به عیش سبکسیر صحبت غم را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۵
مده ز دست چو گل دربهار ساغر عیش
که از شکوفه بود در گذار، اختر عیش
برات خوشدلی از روزگار کن تحصیل
نبسته است به هم تا شکوفه دفتر عیش
کنون که رشته باران ز هم نمی گسلد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰
اگر به دست من افتد دوباره ساغر عیش
به هر دو دست زنم جام عیش بر سر عیش
به آه یأس و ندامت تمام خواهم سوخت
شبی که چرخ مرا افکند به بستر عیش
قماش عیش که نقشش بر آب می بینم
[...]