×
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۹
نیست ممکن که به وصل تو رسد کس به شتاب
چه کنم صبر کنم تا به مدارا برسد
وعده بوسه ز امروز به فردا فکنی
وای من گر نرسد بوسه و فردا برسد
بوسه ای را لبت از من به دلی قانع نیست
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۳ - در صفت ره یافتن و می عشق خوردن و جانان دیدن به تحقیق گوید
کسی باید که او از جان نترسد
بجز ما هیچ چیزی او نپرسد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸
گذشته ایم ز سر تا به نقش پا چه رسد
بریده ایم ز دل تا به مدعا چه رسد
به هر که بود نصیبی ز هر چه داشت رسید
ستمگران همه چشمیم کز شما چه رسد
تو مست باده نازی کجا خبر داری
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸
بر لب نه شکایتم ز فردی برسد
از من به فلک نه آه سردی برسد
بیدرد نیم گر نکنم شکوه ز درد
کو صاحب دردی که بدردی نرسد
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۵ - در بیان سواری آن یکه تاز عرصه وحدت و میدان دار میدان هویت و رُفرُف سوار معراج ولایت و تعریف ذوالجناح آن جناب فرماید
ذوالجناحا تیزتک شو شب رسد
باز ترسم کز قفا زینب(س) رسد