گنجور

ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - صبح خیزان

 

صبح‌خیزان بزم عشرت را صلائی در زنید

شیشهٔ افلاک را سنگ طرب بر سر زنید

قالبم سوزید یا سازید جانم را کباب

ماه را زان خاک بر آئینه خاکستر زنید

جان دهید و یار را بر جای جان دربرکشید

[...]

ناصر بخارایی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

دوستان دلبر بدست افتاد دستی برزنید

زآن می کهنه بیارید و زنو ساغر زنید

دست افشان پای کوبان بذله سنج و نغمه خوان

چشم بگشائید و قفل آهنین بر در زنید

جان سپند آسا زشادی بر سر آتش نهید

[...]

آشفتهٔ شیرازی