گنجور

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴ - در معنی شفقت بر حال رعیت

 

به مردی که ملک سراسرْ زمین

نیرزد که خونی چکد بر زمین

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی

 

به خدمت نهادند سر بر زمین

چو دریا شد از موج لشکر، زمین

سعدی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - کتابه عمارت لاهور

 

فتد سایه قصرش ار بر زمین

دمد نخل طوبی از آن سرزمین

کلیم
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳

 

نیست جای پانهادن بر زمین

پرگل است امروز سرتاسر زمین

بسکه بار منت زلفت کشد

می گدازد نافه آهو بر زمین

در غمش از تندباد آه ما

[...]

جویای تبریزی