گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۲ - در غزل است

 

ای که در روزه بال و پر زده ای

عید زن دست و پای اگر زده ای

کوه اندوه را درآر از پای

ای بسا سر که بر کمر زده ای

روح را آب عید برلب زن

[...]

قوامی رازی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

به سر زلف سیه باز گره بر زده ای

خرمن عمر مرا آتش غم در زده ای

با کله داری خود ماه فلک بنده تست

تا سر زلف سیه زیر کله بر زده ای

تر شد از شرم رخت برگ گل امسال که تو

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

به سر زلف سیه باز گره بر زده ای

خرمن عمر مرا آتش غم در زده ای

با کله داری خود ماه فلک بنده تست

تا سر زلف سیه زیر کله بر زده ای

تر شد از شرم رخت برگ گل امسال که تو

[...]

مجیرالدین بیلقانی