گنجور

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

رند و قلندر شدم از سر دیوانگی

کمترم از خاک ره بر در دیوانگی

جامهٔ صاحبدلان جمله بپوشید دل

هیچ لباسی نیافت در خور دیوانگی

بگذرد از نیک و بد، مست شود تا ابد

[...]

ناصر بخارایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۹

 

سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی

گرد خاکستر نگیرد اخگر دیوانگی

می زند پر در فضای لامکان با آن که هست

زیر سنگ کودکان بال و پر دیوانگی

می شمارد در شمار داغهای خامسوز

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴

 

هر جا پیدا شود شور و شر دیوانگی

می زنم دست جنون را بر سر دیوانگی

گر ز اوضاعم جنون پیداست عیب من مکن

سال ها شد حلقه کوبم بر در دیوانگی

پارهٔ آشفتگی چون گل به دست آورده ام

[...]

سعیدا