سهلست مرا بر سر خنجر بودن

یا بهر مراد خویش بی سر بودن

تو آمده‌ای که کافری را بکشی

غازی چو تویی خوشست کافر بودن

مردی چه بوَد‌؟ رند و مقامر بودن

آزاد ز اول و ز آخر بودن

یک‌رنگ به باطن و به ظاهر بودن

نظّارگی و خموش و صابر بودن

سهل است مرا بر سر خنجر بودن

در پای مراد خویش بی سر بودن

تو آمده ای که ملحدی را بکشی

غازی چو تویی رواست کافر بودن

ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟

سودیت نمی‌باید چندین به سفر بودن

اندر پی بهبودی باید شدنت، کین جا

بیماری بد باشد هر روز بتر بودن

بر چرخ کشیدی سر ناگاه، ندانستی

[...]

میسر نیست با هوش وخرد بی دردسر بودن

گوارا می کند وضع جهان را بی خبر بودن

نباشد بر دلم چون سرو از بی حاصلی باری

که دارد حاصلی چون تازه رویی بی ثمر بودن

قناعت با در دل کن ازین درهای بی حاصل

[...]

سهل است مرا بر سر خنجر بودن

در پای مراد دوست بی سر بودن

تو آمده‌ای که کافری را بکشی

غازی چو تویی رواست کافر بودن