×
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۸
گر هیچ به بندگیت درخور باشم
در شهر تو سال و مه مجاور باشم
شروان ز پی تو کعبه شد جان مرا
گر برگردم ز کعبه کافر باشم
۲ بیت
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۰
نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم
منم فرزند عشق جان ولی پیش از پدر باشم
اگر چه روغن بادام از بادام می زاید
همیگوید که جان داند که من بیش از شجر باشم
به ظاهربین همیگوید چو مسجود ملایک شد
[...]
۱۳ بیت
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار
چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟
میروم تا به سجود بت دیگر باشم
[...]
۳ بیت
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
شبی کت، غیر هم بزم است، اگر بیرون در باشم
از آن بهتر که پیشت باشم و با چشم تر باشم
به پیغامی، مرا هر شب نشانی بر سر راهی
که از راه دگر هر جا روی من بیخبر باشم
بشهر آوازه ی لطف تو، با هر ناکس افتاده
[...]
۴ بیت