گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰

 

به سر من اگر آن طرفه پسر باز آید

عمر من هر چه برفته ست ز سر باز آید

زو نبودم به نظر قانع و می کردم ناز

کار من کاش کنون هم به نظر باز آید

ماه من رفت که از حسن به شکلی دگر است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶

 

هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید

به سرش سایهٔ اقبال و ظفر باز آید

کور اگر خاک سر کوی تو درد دیده کشد

هیچ شک نیست که نورش به بصر باز آید

کافر، از بهر چنین بت که تویی؛ نیست عجب

[...]

اوحدی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

باغ را چون گل رعنا ز سفر باز آید

عالمی را هوس رفته ز سر باز آید

گفتمش: عاقبت از مهر تو باز آرم دل

زیر لب خنده زنان گفت: اگر باز آید

گل بدینگونه که از شرم تو بگریخت ز باغ

[...]

امیر شاهی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

عمر بگذشت بدو سال اگر باز آید

دل گم گشته در آن زلف دگر باز آید

دل و جان را بفرستیم به استقبالش

چون مه چارده ما ز سفر باز آید

دیده روشن شود از رایحه پیرهنش

[...]

شاهدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۸

 

بی خبر از در من یار مگر باز آید

ور نه آن صبر که دارد که خبر باز آید؟

در تماشای تو از کار دل خونشده ام

نه چنان رفت که دیگر ز سفر باز آید

زان خوشم با دل صد چاک که آن سرو روان

[...]

صائب تبریزی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

هر زمان غره شوال ز در بازآید

فال نیکی است که از دور قمر بازآید

عید باز آمد و ماه رمضان رفت ولیک

آمده باز رود رفته ز در بازآید

عادت روزه بر این است که چون شد به سفر

[...]

ادیب الممالک