گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

ای توانگر چو (ن) گدایانت بدر باز آمدم

نان نمی خواهم بسوی آبخور باز آمدم

اهل عالم را زلطف و حسنت آگاهی نبود

زآن سعادت جمله را کردم خبر باز آمدم

بود آرامیده گیتی از حدیث عشق تو

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

ای شهنشه چون غلامانت به در باز آمدم

عیب مشمر کز درت من بی‌هنر باز آمدم

دی برفتم کز پی فردا مگر کاری کنم

چون گدا امروز ناگاهان به در باز آمدم

صولجان اِرجعی زد در قفای من چو گوی

[...]

سیف فرغانی