گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

برقع صبح چون براندازند

کوه را خلعه در سر اندازند

بر درند از صبا مشیمهٔ صبح

طفل خونین به خاور اندازند

ترک سبوح گفته وقت صبوح

[...]

خاقانی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

از روی تو ایمهوش گر پرده بر اندازند

خلقی بهوای دل درپات سر اندازند

تا دامن پاکت را گردی نرسد زیبد

گر پرده دلها را بر رهگذر اندازند

آنها که به پیش دل از عقل سپر سازند

[...]

ابن یمین
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۶۵

 

سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند

( ) زلزله در ملک خاور اندازند

حذر ز گرمی این ره مکن که آبله ها

به هر قدم که نهی فرش گوهر اندازند

صائب تبریزی