گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

من از سوز جگر دارم دل و جان در خطر امشب

بخواهم سوخت زین آتش که دارم در جگر امشب

برا از قید تن ای جان اگر آسودگی خواهی

تو هم این جامه ی ناموس را در بر بدر امشب

سزد گر بر چراغ هستی خود دامن افشانم

[...]

بابافغانی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب

وصیت می‌کنم باشید از من با خبر امشب

مباشید ای رفیقان امشب ِ دیگر ز من غافل

که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب

مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که می‌بینم

[...]

وحشی بافقی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴

 

از دیروزم بتر امروز از دیشب بتر امشب

چه خواهم کرد فردا گر بمانم تا سحر امشب

رفیق اصفهانی