×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۶
بهکمین دعوی هستیام که چو شمعش از نظر افکنم
هوس سری ته پاکشم رگ گردنی به سر افکنم
ز غبار عالم مختصر چه هوای سیم و چه فکر زر
اثری نچیدهام آنقدرکه بروبم و به در افکنم
به سواد دوری حرص وکد چه امید محمل منکشد
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۹ - شعرا
برونینگ:
بی پشت بود بادهٔ سر جوش زندگی
آب خضر بگیرم و در ساغر افکنم
بایرن:
از منت خضر نتوان کرد سینه داغ
[...]