گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

یارم چو سخن گوید از لب شکر افشاند

چشمم ز فراق او هر شب گهرافشاند

گرباد نهد روزی در کوی توپا ایجان

بس خاک که از دستت بر فرق سرافشاند

عاشق چو ترا بیند در کیسه نبیند زر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱

 

دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند

در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند

لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد

کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند

شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد

 

ز بس کز دامن لب شِکر افشاند

شِکر دامن به خوزستان برافشاند

نظامی
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید

 

تو میدانی که جان وسر برافشاند

ز بهر جمله بر خاک درافشاند

عطار
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را

 

ملک جمشید در پایش سر افشاند

چو چشم خویش بر وی گوهر افشاند

سلمان ساوجی