×
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴۹
دوری ز من ای یار پسندیده من
وی روشنی دیده غمدیده من
آنروز که جان من شدی دانستم
کز روی تو محروم بود دیده من
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
دیدار تو ای یار پسندیده من
حیف است بدین دیده غمدیده من
در دیده من نشین وبگشای نقاب
خود بین رخ خویش لیک از دیده من
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۷ - تضرع کردن شمع پیش عنبر و التماس مواصلت با پروانه
تویی روشن سواد دیده من
سویدای دل غمدیده من
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن
برادر نی که نور دیده من
مراد جان محنت دیدهٔ من